English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8068 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cut in U چاک خورده شکافته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fissiped U سم شکافته جانور سم شکافته
furcate U از هم شکافته
pedatifid U شکافته
cloven U شکافته
laciniate U شکافته
bifid U شکافته
reft U شکافته
parted U شکافته
cloven hoofed U سم شکافته
cloven footed U سم شکافته
laciniated U شکافته
artiodactyl U سم شکافته
artiodactylous U سم شکافته
split-screen U صفحه شکافته
furcate U از هم شکافته شدن
split screen U صفحه شکافته
artiodactylous U دارای سم شکافته
artiodactyl U دارای سم شکافته
cloven foot U دارای پا یا سم شکافته
labium U لب شکافته گلبرگ
fissidactyl U پنجه شکافته
fissiped U پنجه شکافته
forked U چنگال مانند شکافته
labiate U وابسته بگیاهان لب شکافته
the cow parts the hoofs U گاو سمهای شکافته دارد
exploded view U منظره شکافته شده مدل بریده
labiate U دارای گلی که لبه جامش شکافته
palmatifid U دارای شکافی شبیه پنجه دست شکافته پنجه
irriguous U اب خورده
it was eaten U خورده شد
little U خورده
eaten U خورده
maggoty U کرم خورده
corrodible U خورده شدنی
crackly U چین خورده
writhen U پیچ خورده
crossed out U قلم خورده
dehiscent U ترک خورده
distempered U بهم خورده
vermiculate U کرم خورده
writhen U تاب خورده
worm eaten U کرم خورده
butt welded U از سر جوش خورده
carious U کرم خورده
brushed U شانه خورده
twisty U پیچ خورده
thrawart U پیچ خورده
puckery U چین خورده
plicated U چین خورده
jiggly U تکان خورده
kinky U پیچ خورده
patsy U فریب خورده
on oath U قسم خورده
mussy U بهم خورده
mildewy U باد خورده
crimpled U چوروک خورده
hammer hard U چکش خورده
tetched U بهم خورده
teched U بهم خورده
folded picture U تصویر تا خورده
fretted by rust U زنگ خورده
symphsis U عضوجوش خورده
kinky U گره خورده
stickit U شکست خورده
starveling U گرسنگی خورده
engrained U پینه خورده
underdogs U سگ شکست خورده
wounding U پیچ خورده
turkeys U شکست خورده
withered U چروک خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
cancelled U قلم خورده
deluded U فریب خورده
messy U بهم خورده
moth eaten U بید خورده
moth-eaten U بید خورده
failure U شکست خورده
turkey U شکست خورده
stamped U تمبر خورده
underdog U سگ شکست خورده
grubbier U کرم خورده
grubbiest U کرم خورده
failures U شکست خورده
grubby U کرم خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
callous U پینه خورده
corrosion U خورده شدن
indisposed U بهم خورده
cleft U ترک خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
eaten U خورده شده
clefts U ترک خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
craven U شکست خورده
dislocated U بهم خورده
aggresive U خورده شده
worm-eaten U کرم خورده
wound U پیچ خورده
clift U ترک خورده
picked U کلنگ خورده
wounds U پیچ خورده
impacted U باهم جوش خورده
chiselled U چوب اسکنه خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
weldment U چیز جوش خورده
spun glass U شیشه تاب خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
patsy U شخص گول خورده
inure or en U پینه خورده کردن
rancid U باد خورده فاسد
foul anchor U لنگر تاب خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
common ashlar U سنگ چکش خورده
deep dyed U زیاد رنگ خورده
beaten U چکش خورده فرسوده
grounded U توپ به زمین خورده
to be deluded U فریب خورده بودن
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
bound barrel U لوله تاب خورده
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
lost U شکست خورده گمراه
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
interwrought U بهم جوش خورده
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
indurate U پینه خورده کردن
labiate U لب شکافته کردن لب دار کردن
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
weldment U قطعات بهم جوش خورده
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
surface of rupture U سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
coated chippings U خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
jungle gym U چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch U گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
swiple U قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
The deal is off. Forget it . That doesnt count . U مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
plisse U طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt U بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
struck U بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain U رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com